عکس کپشن بخون
Nayime
۷
۲۸۰

کپشن بخون

۲۲ تیر ۰۳
.
بین تمام حالِ بدهایی که آدمیزاد می‌تواند تجربه کند،"کاش می‌شد یک کاری بکنم" با اختلاف در صدر قرار می‌گیرد!
این بدترین حالی‌ست که می‌شود آدم دچارش شود، اینکه در شرایطی قرار بگیرد که بخواهد کاری بکند اما نتواند! که احساس کند باید کاری بکند اما هیچ از دستش ساخته نباشد!
این حالِ "خدا شاهد است می‌خواهم یک کاری بکنم ولی از دستم هیچ ساخته نیست"، یک جورِ بدی آدم را بیچاره می‌کند!

قربانِ اباعبدالله شوم، در کربلا نه یک بار و نه دو بار که بارها و بارها به این احوالات دچار شد‌، هی خواست یک کاری بکند اما مگر می‌شد؟
مثلا آنجایی که خودش را بالای سر قاسم رسانده بود و قاسم از شدت جراحت پا روی زمین می‌کشید، می‌خواست که به فریاد برادرزاده‌اش برسد ولی خب کاری از او ساخته نبود!
یا مثلا وقتی که اصغر روی دستش بال بال می‌زد، می‌خواست که یکجوری نجاتش بدهد اما خب کاری از دستش برنمی‌آمد!
یا مثلا وقتی عبدالله توی گودی افتاد و داشت جان می‌داد، ابی‌‌عبدالله می‌خواست که یک کاری بکند ولی خب کاری از او ساخته نبود.
می‌شود حساب کرد اباعبدالله در کربلا چند بار به این حال دچار شد و توی هر بار تجربه‌ی این احوال چقدر از جانِ عزیزش کاسته شد؟

آه...
بخدا که مَردِ عاطفیِ غیرتمند به حالی بدتر از "کاش می‌شد کاری بکنم" دچار نمی‌شود...

جان‌های ما به قربانِ آن غیورِ عاطفی، به عددِ تمامِ لحظه‌هایی که می‌خواست کاری بکند اما خب کاری از دستش برنمی‌آمد...

✍ملیحه سادات مهدوی

https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
...